غزل
 
درباره وبلاگ



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 53
بازدید هفته : 223
بازدید ماه : 459
بازدید کل : 15029
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1








keycode

گلپونه ها یاداشت های تلخ نویس
برچسب:, :: 12 AM ::  نويسنده : mehran

1.   در باره‌ی "رنــد" قبلن توضیح کامل داده شد ؛ "رنـد" عارف کامل . "فتوی" در عربی با الف مقصورة (یٰ ) نوشته می‌شود و در فارسی "فـتـوا" با الف ممدوده (ا) ، در اینجا هم فارسی بخوانیم ؛ (فـتـوای) زیباتـر است . "فـتـوا" حکم و رأی فقیه در مسایل شرعی است . خـرد = اندیشه ، "حرص به زندان کردم" طمع و آز را مهار کردم ، دربـنـدش کردم ، از معصوم (ع) نقل است که : هلاک انسان در سه چیز است و یکی از‌آن سه چیز "حرص" است . اینجا هم حافظ یکی از عوامل هلاکت را به زندان افکنده است . نوشته‌اند که : « امیری در یونان با حکیمی مجادله‌ کرد ، امیر گفت : تـو از من نمی‌ترسی ؟  گفت : نـه...! امیر پرسید : چـرا ؟ جواب داد : زیرا تـو بنده‌ی بنده‌ی من هستی . امیر گفت : چگونه ؟ گفت : تـو بنـده‌ی حرص و طمع هستی در حالی که من حرص و طمع را بنده‌ی خود ساختم » در گلستان سعدی هم آمده است که : «درویشی مجرد به گوشه‌ی صحرایی نشسته بود ، پادشاهی بر او بگذشت . درویش ـ از آنجا که فراغت ملک قناعت است ـ سر برنیاورد و التفات نکرد . سلطان ـ  از آنجا که سطوت سلطنت است ـ بـرنـجیـد و گفت : این طایفه‌ی خرقه‌پـوشان بر مثال حیوانـنـد و اهلیت و آدمیت نـدارند . وزیر [به درویش] گفت : ای جوانمرد ! سلطان روی زمین بر تـو گـذر کرد ، چـرا خدمت نـکردی و شرط ادب به جا نیاوردی ؟ گفت : ملک را بـگوی ؛ تـوقـّع خدمت از کسی دارد که تـوقـّع نعمت از تـو دارد و دیگر بـدان که ؛ ملوک از بهر پاس رعیت‌اند نه رعیّت از بهر طاعت ملوک . پادشه پاسبان درویش است  /  گـر چه نعمت به فـرّ دولت اوست  ـ  گوسپند از برای چوپان نیست  /  بلکه چوپان برای خدمت اوست  ـ  . . .  ملک را گفته‌ی درویش استوار آمد ، گفت : از من چیزی بـخواه ! گفت : آن می‌خواهم که دیگر زحمت من نـدهی ! گفت مرا پـنـدی ده ! گفت : دریاب کنون که نعمتت هست به دست  /  کاین نعمت و ملک می‌رود دست به دست.» . "حرص" هم در احادیث دینی و هم در ادبیات ما نـکوهیده و مذمّت شده است . معنی بیت : ( سالها طریقت عارفان کامل را پیش گرفتم و از آنان پـیـروی کـردم تـا اینکه به حکم عقل و اندیشه حرص و طمع را به بند کشیدم و از خود دور ساختم  )

2.   فکر می‌کنم دو هفته قبل راجع به جبر و اختیار نمونه هایی از شعر حافظ را برایـتـان خواندم ، اینجا هم باز "جـبـر" است . "عـنـقـا" سیمرغ است و کنایه از هر چیز کمیاب و دست نـیـافتنی . «عنقا شکار کس نشود دام باز چین  /  کان جا همیشه باد به دست است دام را حـافــظ» ، «قسمت خود می‌خورند منعم و درویش  /  روزی خود می‌بـرنـد پـشـّه و عنـقـا  سعدی» در عرفان منظور از عنقا ، معشوق و جانان است ، عارف کامل و واصل هم گفته‌اند . "قطع کردن" پـیـمـودن و طی کردن است . "مرغ سلیمان" همان "هـُدهـُد" است و منظور از هدهد در عرفان ، مـرشـد و راهنمای آگاه و ره‌دان است ، تلمیح دارد به داستان جمع شدن پـرندگان و راهنمایی "هدهد" به آنان در "منطق الطیر" : «مجمعی کردند مرغان جهان  /  هر چه بـودند آشکارا و نهان  ـ  جمله گفتند : این زمان در روزگار نیست خالی هیچ شهر از شهریار  ـ  از چه رو اقلیم ما را شاه نیست  /  بیش از این بی شاه بـودن راه نیست  ـ  یکدگر را شایـد ار یاری کنیم  /  پادشاهی را طلبکاری کنیم  ـ  زآن که چون کشور بود بی پادشاه  /  نظم و ترتیبی نماند در سپاه  ـ  پس همه در جایگاهی آمدند  /  سر به سر جویای شاهی آمدند  ـ  هـُدهـُد آشفته دل پـر انتظار  /  در میان جمع آمـد بی‌قـرار  ـ  حـُلـّه‌ای بـود از طریقت در بـرش  /  افسری بـود از حقیقت بر سـرش  ـ  تـیـزفهمی بـود در راه آمـده  /  از بـد و از نیک آگاه آمده  ـ  گفت : ای مرغان منم بی هیچ ریب  /  هم بـریـد حضرت و هم پـیـک غیب  ـ  هم ز حضرت من خبردار آمـدم  /  هم ز فطرت صاحب اسرار آمـدم  ـ  آن که بسم الله در منقار یافت  /  دور نـبـْوَد گر بسی اسرار یافت  ـ  با سلیمان در سفر ها بـوده‌ام  /  عرصه‌ی عالم بسی پیموده‌ام  ـ  پس شما بامن اگر هـمـره شوید  /  محرم آن شاه و آن درگه شوید  -  هست ما را پادشاهی بی خلاف  /  در پس کوهی که هست آن کوه قاف  ـ  نام او سیمرغ و سلطان طیور  /  او به ما نزدیک و ما ز و دور دور  ـ  گر نشان یابیم از او کاری بـود  /  ور نه بی او زیستن عاری بـود  ـ  جان بی جانان کجا آید به کار  /  گر تـو مردی جان بی جانان مـدار  ـ  مردمی باید تمام این راه را  /  جان فشاندن باید این درگاه را  ـ  گر کنی جانی نثار دلـنـواز  /  صد هزاران جانت آید پـیـشبـاز  ـ  جان بی جانان نـیـرزد یک پـشیـز  /  همچو مردان برفشان جان عزیز  ـ  گر تـو جانی بر فشانی مرد وار  /  بس که جانان جان کند بر تـو نـثـار . . . . . . .» خلاصه "هدهد" که راه بلد بـود راهنمایی و همراهی آنان را تا رسیدن به "سیمرغ" به عهده گرفت اما در هر مرحله‌ای بسیاری از پرندگان به بهانه ها و دلایل مختلف از ادامه‌ی راه منصرف شدند و نتوانستند مشکلات و سختی های راه را تحمّل کنند و تنها سی پرنده به نهایت رسیدند . ـ داستان عرفانی زیبایی است ـ "مرغ سلیمان" اینجا راهنما و مرشد است . معنی بیت : ( من به اختیار خود به کـوی جانان ـ یا به مرحله‌ی بالایی از عرفان ـ نرسیده‌ام بلکه ازعارف کامل پیروی کرده و به دنبال  و همراه پـیـر و مرشد آگاه و با راهنمایی او به این مرحله رسیده‌ام .)

3.   منظور از "سایه" سایه‌ی لطف و عنایت و "سایه بر کسی افکندن" کنایه از زیر چتر حمایت و عنایت خود گرفتن است ، یاری کردن . "دل ریش" یعنی دل مجروح ، دل سوخته ، سوخته از آتش هجران ، از غم عشق . "گنج روان" استعاره از معشوق و جانان است و تلمیحی هم به داستان قارون و گنج او که می‌گویند در زیر زمین در حرکت است دارد . "خانه" همان دل است و "سـودا" یعنی عشق . فکر می‌کنم مرحوم "سید حسن حسینی" دارد که : «بشکن دل بی نوای ما را ای عشق  /  این ساز ، شکسته‌اش خوش آواز تـر است» که تلمیح دارد به این حدیث : «اِنّ اللهَ في قلوبِ الـمـُنـکـَسـِرة = خدا در دل های شکسته جای دارد.» تا دل شکسته نشود مکمن و مأوای جانان نخواهد شد . معنی بیت : ( ای جانان ! بر دل آزرده و مجروح من عنایت و محبّت کن زیرا که من به عشق تـو این دل را ویران کرده‌ام.)

4.   "ساقی" استعاره از معشوق است . "لب گزیدن" کنایه از افسوس خوردن ، پشیمانی و نـدامت است ، "نادان" در اینجا کسی است که از عشق و معرفت چیزی نمی‌داند .  معنی بیت : ( به سفارش آنان که اهل عشق نیستند از بوسیدن لب معشوق تـوبه کردم ولی اکنون پشیمانم و افسوس می‌خوردم که حرف آنان گوش کردم.)

5.   این بیت هم بسیار جالب است . "عادت" رسم و رسوم عادّی و قوانین مرسوم است . "جمعیّت" یک معنایش مجموع افراد یک جامعه ، شهر یا کشور است ، امّا معنای دیگرش می‌شود : خاطر جمع ، آسوده خاطر ، و این برخلاف پریشانی است . واینجا این تناقض و پارادوکس به زیبایی این بیت افزدوه است .  معنی بیت : ( بر خلاف رسم و رسوم عادّی به دنبال برآوردن خواسته‌ها و آرزوهایت باش ، زیـرا که من از زلف پریشان معشوق به آرامش خاطر رسیدم .)

6.   باز اینجا "جبری" بـودن سرنوشت را بیان می‌کند . "مستوری" یعنی پاکدامنی و بر خلاف مستی است . "نقش" همان رُل یا رفتار و کردار شخص است ، طینت ، فطرت و خلقت و سرشت بشر هم معنی شده . "ازل" زمان بی آغاز و "سلطان ازل" یعنی فرمانروای هستی ، خداوند قادر متعال که هم ازلی و هم ابـدی و جاودان است . معنی بیت : ( پـاکدامنی و مستی ، خوبی و بدی اختیاری نیست ، آنچه آفریدگار هستی در نهاد من قرار داده همانم ، و هر چه او فرموده من انجام می‌دهم .)

7.   "طمع داشتن" یعنی تـوقـّع داشتن . "میخانه" را قبلن عرض کردم که جایگاه عارفان ، رندان و قـلـنـدران است و درچشم عـوام جای فاسدان و مستان است . و اینجا هم حافظ تـعـریضی دارد به ظاهر بینان که میخانه را جایـگاه فاسقان می‌پنداشتند . معنی بیت : ( اگـر چه از دیدگاه ظاهربینان من سالها در میخانه خدمتگزاری کرده‌ام با این وجود از لطف و عنایت خدا تـوقـّع بهشت دارم .)

8.   اگر دیوان شاعران و هچنین حضرت حافظ ، بر اساس تـرتـیـب سـُرایـش نوشته شده بـود یا اشعار دارای تاریخ سـُرایش بـودند ، حالا ما می‌توانستیم خط سیر فکری حافظ را تشخیص دهیم و مثلن بـدانیم که حافظ کی عشق به سراغش آمده و کی به مراحل بالای معرفت و عرفان دست یافته ؟! این است که مجبوریم از روی بعضی ابیات بفهمیم در چه مرحله‌ی سنی سُروده شده اند : مثلن از این بیت : «پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد  /  وان راز که در دل بنهفتم به در افتاد» می‌شود گفت که در پیری عشق به سراغ حافظ آمده است ، اینجا هم تقریبن در دهه های آخر عمر حافظ است . تلمیح زیبایی هم دارد به داستان "یوسف و زلیخا" و " تشبیه مضمر" یعنی تشبیه پوشیده و پنهان کرده : خودش را به زلیخا و معشوق را به یـوسف مانند کرده است . [آل مجتبی : با توجه به "پـیـرانه‌سر" و "کلبه‌ی احزان" خودش را یـعـقوب" دانسته] درست است می‌پـذیرم ، خیلی ممنون ! من اشتباه کردم . "صبر" یک معنای ظاهر دارد : بـردباری و شکیبایی ، و در اصل گیاهی زرد رنگ و بسیار تلخ است : «منشین ترش از گردش ایـّام که صبر /  تلخ است ولیکن بـر شیرین دارد سـعـدی» معنی بیت : ( این که در هنگام پـیـری همنشین معشوق شدم و مورد لطف و عنایت معشوق زیبا رویی چون یـوسف قرار گرفتم به خاطر این است که همانند یعقوب در خلوت اندوه بار خود بردباری و شکیبایی پیش گرفتم.)

9.   "صبح خیزیّ و سلامت طلبی" با یـای مصدری است که دوست عزیزمان اشتباه خواندند . "صبح خیزی" صبح زود (سحر) بیدار شدن و عبادت خدا را بجا آوردن معرفت است و عافیت طلبی عرفان است . "دولت" در اینجا به معنی بهره‌مند بودن است . معنی بیت : ( هر چه عبادت کردم و معرفت به دست آوردم مانند حافظ همه را به خاطر بهره‌مندی از قرآن به دست آوردم.)

10.                       "صدر نشینی" یعنی مقام والایی داشتن . می‌خواهم شما بگویید : "صاحب دیوان" کیست ؟ [ایمان زارع : صاحب دیوان ، شاعران پیش از خودش است می‌گوید دیوان شاعران پیش از خودم را بنده‌وار خوانده و تحقیق کرده‌ام] شاید اینطور هم بشود گفت . [خانم ایمانی : صاحب دیوان به خودش گفته ، نظر به دیوان خودش داشته است غزل های خودش را بهتر از همه‌ی شاعران پیش از خودش می‌دانسته] فکر نکنم . [آل مجتبی : منظورش "جلال الدین تـورانشاه" وزیر ادب پـرور و شعر دوست شاه شجاع است] بـلـه ...! درست است .[محمد هادی علی بابایی : شاید منظورش خداوند باشد  ، با توجّه به بیت قبل "دیوان" همان قرآن است] شایـد این هم بـشود. [جمال اژدری : امکان دارد نظر به دیوان خودش داشته ، در کلّ چیزهایی ماندگار شده که با اجتماع زمان خودش سازگاری داشته ، حافظ هم مدّعی است و مدام در ابیاتی تأکید می‌کند که غزل من بهترین است . این تـحـدّی را در قرآن هم می‌بینیم ، اگر چه از نظر روانشناسی یک صفت غیر اخلاقی است امّـا این تـحـدّی تأثیر داشته ، شاید بخشی از پـذیرش ما مربوط به همین ادّعا و تحدی حافظ باشد .]  [آل مجتبی : ببینید : سعدی اغلب در غزل تخلّص را یک بیت مانده به آخر می‌آورد امّا حافظ تخلّص را در بیت آخر می‌آورد ، یک بار دیگر هم عرض کردم که امکان دارد حافظ غزلی را که از قبل داشته به مناسبتی یا در مجلسی بیتی متناسب با آن مناسبت یا مجلس اضافه می‌کرده و تقدیم می‌کرده است ؛ این است که گاه غزلی عرفانی یا عاشقانه در آخر کار به پادشاه یا وزیری اشاره دارد . اینجا هم احتمالن همین اتّفاق افتاده است ، و این بیت آخر بعدن اضافه شده است . "دیوان" دو معنی دارد (ایهام) : 1- مجموعه‌ی شعر یک شاعر و "صاحب دیوان" در این صورت شاعری است که مجموعه‌ی شعر دارد . 2-  در قدیم به "اداره" دیوان می‌گفتند و "صاحب دیوان" یعنی : اداره کننده‌ی امور مالی ، یعنی : وزیــر . از طرفی یکی از زیرکی های حافظ این است که طوری مطلب را می‌آورد که هم منظور اصلی خود را بیان می‌کند و هم در ظاهر مدح کسی را گفته است ، در این کار هم ناچار بـوده است ، شاعر می‌خواهد زندگی کند و زندگی هزینه دارد و در قدیم از طریق حکومت ها این هزینه تأمین می‌شده است. و این در آرامش خاطر شاعر تأثیـر دارد و بالطبع در شعرش .] معنی بیت : ( اگـر در میان غزلسرایان سرآمد هستم شگفت آور نیست ، زیرا که من سال ها خدمتگزار وزیر فاضل و ادیب و شعر دوست شاه شجاع،  جلال الدین تـورانشاه بـوده ام .)

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
 
 
 
مشاهده صفحه جدید